کیانکیان، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 20 روز سن داره

پسر خوب بابا

بدون عنوان

سلام دوستای خوبم مامان کوچولوها ببشقید که مدتی نبودم ماشاالله چاقاله مامان و بابا توی شیطونی تا الان که کم نذاشته فداش بشم تا ایشالا بیاد ببینیم بعدا چیکاره است . راستی برای چاقاله اسم انتخاب کردیم آ "کیان" . فکر میکنم خیلی بهش میاد. دیگه رسیدم به ماه آخر برامون دعا کنید برامون از خدا سلامتی و تندرستی طلب کنید مخصوصا برای کیان مامان مریم ...
27 مهر 1391

تو سیب سرخ من و پدرت هستی

خوش به حال باد گونه هایت را لمس می کند و هیچ کس از او نمی پرسد که با تو چه نسبتی دارد ! کاش مرا باد می آفریدند همانقدر بخشنده و آزاد و کاش قبل از انسان بودنت تو را برگ درختی خلق می کردند ؛       عشق بازی برگ و باد را دیده ای ؟! در هم می پیچند و عاشق تر می شوند. به خیالم نطفه ی سیب را به وقت عشق بازی برگ و باد بسته اند   ...
12 شهريور 1391

نامه ای برای پسرم

سلام فواره قشنگ رویاهای مامان و بابا با روزهای مانده به آغاز چه می کنی من هر شب وهر روز در انتظار دیدن روی ماه تویی هستم که دیگر می دانم که جورابت آبیست نمی دانیکه چقدر بیتاب در آغوش گرفتن یک میوه  عشقم اینک مرا تشنه دیدار خود کرده ای. من تمام این لحضات را به خاطره که نه به خاطر خود می سپارم تا مبادا روزی خاطر لطیفت را مکدر نماییم عزیزترین هدیه خداوندی از یک عشق پاک .  امروز که تو پسری بعد ها این مطالب خواندی دوست دارم مثل پدرت باشی عاشق خانواده و مهربان و دوست داشتنی مثل پدری که عاشقانه دوستش دارم هر ثانیه دلتنگ نبودنش در خانه کوچکمان که حالا بوی تو می دهد من از هم اکنون خودم را برای ورود بهاریت آماده می کنم . اکنون خوشحالم ...
12 شهريور 1391

مسافر کوچک من سفر سلامت

  شکرانه اش با من بارالها، به خواب کودکم آرامش، به بيداری اش عافيت، به عشق اش ثبات، به مهرش تداوم، وبه عمرش بركت جاودان عطا كن، شكرانه اش بامن. هستی ام ارزانی یک لبخندت پسر عزیزم ، بخند نازنینم از ابتدای بودن تا بینهایت   ...
2 شهريور 1391